هخامنشیان:

با روی کار آمدن هخامنشیان و یکپارچه شدن ایران، مناطق مذکور نیز جزء این امپراتوری بزرگ گردید که واقع شدن این منطقه در مسیر شاهراه باستانی ایران به بین النهرین باعث شده که این ناحیه یکی از کانونهای مهم روستا نشینی و شهر نشینی ایران محسوب شود.

آثار باستانی متعدد در اکثر شهرهای لک نشین مربوط به سلسله هخامنشیان خود گواه این ادعاست. از جمله معروفترین آنها کتیبه بیستون در دامنه کوه بیستون و گنجنامه در دامنه کوه الوند می‌باشد که دارای شهرت جهانی هستند.

از دیگر گمانه‌های تاریخی در این منطقه جنگ داریوش (۴۸۶ – ۵۲۱ ق.م) با بردیاست « کتیبه بیستون محل جنگ داریوش اول با گئوماتای مغ (۵۲۲ ق.م) در دژ سیکایا اُواواتیش در سرزمین نیسا در ماد نوشته است این ناحیه را مورخان به شکل سیکاوند و سکاوند، محلی بین هرسین و نورآباد آورده اند (دیاکونوف، ۱۳۷۹ : ۳۹۹).

« داریوش می‌گوید :

هیچ کس یارای گفتن چیزی درباره گئومات مغ نداشت تا من رسیدم .

 پس از آن من از اهورامزدا مدد خواستم. اهورا مزدا بمن یاری ارزانی فرمود . ۱۰ روز از ماه (باگُ یا دیش) گذشته بود. آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آنهائی را که برترین مردان دستیار (او) بودند کشتم .

دژی (سیکُ یُ وَ وُ تیش) نام سرزمینی (نی سایُ) نام در ماد آنجا او را کشتم . شاهی را از او ستاندم . بخواست اهورامزدا من شاه شدم . اهورا مزدا شاهی را به من عطا فرمود.» (شارپ ، ۱۳۸۴ : ۳۸).

به احتمال زیاد سیکاوند باستانی همان محلی است که در منطقه دلفان در دهستان چواری واقع شده و آن قلعه سیکوند است.

گیرشمن می‌نویسد :

سکاوند در جنوب بیستون، کنار راهی که از لرستان گذشته و به جلگه شوش می‌رسد، قرار دارد.


پارتها و ساسانیان:

از زمانیکه تیسفون به عنوان پایتخت سلسله‌های مشهور پارت و بعد از آن ساسانیان قرار گرفت و نزدیکی مناطق شمالی و امروزی لرستان از جمله سلسله و دلفان و قسمتهای لک نشین کرمانشاه از جمله هرسین ، صحنه، کنگاور و … به شاهراه اصلی بابل یا همان مقر حکومتی امپراتوری به همدان و سایر نقاط شرق ایران و قسمت پارس که محل و مکانی مقدس از اوایل حکومت هخامنشی تا اواخر ساسانی بوده از اهمیت بسزائی برخوردار بوده است ،
وجود آثار و مواد فرهنگی خصوصاﹰ سکه‌های سیمین ساسانی که به صورت جسته و گریخته توسط افرادی که به دنبال گنج می‌گردند و نیز بر اثر کارهای ساختمانی ، کشاورزی و … که باعث پیدا شدن یک سری آثار و اشیاء گردیده نشان دهنده این مطلب است که در زمان پارت‌ها و بخصوص ساسانیان مثل هزاره اول ق.م این منطقه و ساکنین آن همچنان نقش بزرگی را در رابطه با سایر نقاط ایران داشته اند در این رابطه می‌توان گفت که دلفان با آب و هوایی دلپذیر (تابستان بهار گونه) به دلیل ارتفاعات و پوشش گیاهی و ذخیره گاههای برف و .. در میان تمامی‌مناطق همجوار یعنی مناطق همجوار استانهای
لرستان، ایلام ، کرمانشاه و همدان که باعث کوچ مردم آن زمان به منطقه دلفان شده

و محل تلاقی اندیشه‌ها و افکار و خلق آثار هنری و … گردیده است خود نمایی کرده و به عنوان مرکز لکستان از هر نظر بسیار جالب توجه می‌نماید.

از جمله آثار تاریخی مربوط به پارتها و ساسانیان در منطقه لک نشین موادی را جهت آشنایی آورده ایم :

نقش مهرداد دوم و گودرز دوم در بیستون ،
نقش ولگش ( ولخش) اشکانی در چل کیلومتری بیستون،
قلعه‌های باستانی فراوان در سرتا سر منطقه،
فراتاش و حوض سنگی در هرسین ،
تاق سنگی و پل خسرو و دیوار ساسانی در بیستون،
قلعه فلک الافلاک خرم آباد،
پل کشکان کوهدشت،
شهرماسبذان یا سیروان و آتشکده سام در شیروان و چرداول،
خرابه‌های شهر سیمره و تنگه بهرام چوبین

و دهها اثر دیگر در دره شهر ایلام ،
مجموعه تاریخی طاق بستان در
کرمانشاه
و معبد تاریخی آناهیتا (ناهید) در کنگاور
قلعه‌های ساسانی در کفراج و
سنجابی دلفان
و تپه حمام یارآباد
و صدها اثر تاریخی دیگر که دارای پتانسیل بالایی برای جذب توریسم در منطقه می‌باشد را میتوان نام برد

اگر چه به جزء تعداد محدودی از این آثار که حفاظت شده اند به دلیل
بی توجهی مسئولین و مردم، بقیه در حال از بین رفتن نیز می‌باشند

دوران پس از اسلام:

خلفا – سلجوقیان- آل برسق

در قرون اولیه اسلام، لرستان امروزی و ایلام و کرمانشاه که قوم لک در آنها سکونت داشته و دارند زیر نظر خلفا اداره شده و مالیات آنها مستقیم به کوفه فرستاده می‌شد با تضعیف اعراب در اوایل قرن چهارم مناطق لر نشین به دو شعبه لر بزرگ و لر کوچک تقسیم شد

و
لرستان و ایلام در تصرف برادر کوچک بدر یعنی منصور قرار داشت .

در این دوره سلجوقیان بر آنجا مسلط شدند یعنی مناطق جنوبی لک نشین از جمله کوهدشت ، خرم آباد، دره شهر و … . البته در قرن چهارم حسنویه کُرد بر قسمتهای شمالی منطقه لک نشین حکومت می‌کرد و این مناطق بویژه نهاوند و سلسله و دلفان، هرسین، کنگاور، صحنه و
کرمانشاه و … تا اوایل قرن ششم هجری همزمان با سلجوقیان، تحت سلطه آل برسق بود.

پس از مدتی نیز سلطه آل برسق به پایان رسید و منطقه کردنشین به همراه مناطق لک نشین که تحت تصرف آل برسق بودند ضمیمه سلجوقیان گردید .

 

اتابکان لر:

در اواسط نیمه دوم قرن ششم هجری شخصی به نام شجاع الدین خورشید سلسله اتابکان لُر را بنا نهاد (رضایی نورآبادی، ۱۳۷۲ : ۲۴ و ساکی، ۱۳۴۳ : ۲۴۶) .

این سلسله تا دوره شاه عباس صفوی توانست تسلط خود را بر لرستان ادامه دهد اما در ۱۰۰۶ هجری توسط شاه عباس اول برچیده شد(امان الهی، ۱۳۷۱ :۲-۸۱ ).

بنابراین بیشتر مناطق لک نشین تحت سلطه اتابکان لُر قرار داشته و از برچیده شدن سلطه اعراب تا زمان صفویه که اکثر شهرهای ایران محل تاخت و تاز بیگانگان و حتی جنگ‌های داخلی بودند و موجی از ناامنی بر آنها سایه افکنده بود طی چند قرن متمادی مناطق لک نشین از امن ترین جاهای ایران بودند و به علت صعب العبور بودن و خصلت جنگاوری و بیگانه ستیزی که داشتند در مقابل کشورگشایانی چون چنگیز مغول ، تیمورلنگ و … ایستادگی می‌کردند.

و بعد از آنها نیز در اواخر صفویه که افغانها و ترکها به اکثر شهرهای ایران تجاوز کرده و جنایاتی را بر مردم تحمیل می‌کردند این مناطق اقتدار خود را حفظ و در بازپس گیری مناطق از دست رفته ایرانی بارها ایفای نقش نموده اند بنا به دلایل فوق، ورود به این مناطق به سختی انجام گرفته و حتی تاریخ نگاران نیز از اوضاع آن چندان آگاهی نداشته و نسبت به شرح حوادث این منطقه کمتر دست به قلم شده اند.

 

«اهمیت اتابکان لُر کوچک به حدی بود که شاهان صفویه با آنها رابطه سببی داشتند چنانکه خواهر شاهوردیخان آخرین اتابک به عقد شاه عباس درآمد و در مقابل یکی از شاهزادگان صفوی با شاهوردیخان ازدواج کرد»(امان اللهی بهاروند، ۱۳۸۵: ۸۲).

در نهایت این سلسله توسط شاه عباس کبیر منقرض گردید و پس از آن این قوم همچون دیگر مناطق ایران تحت سلطه صفویان قرار گرفت و شاه عباس اداره این منطقه را به دست والیان سپردند.


حکومت صفویه:

ایام حکومت صفویه مقارن با دوران رنسانس در اروپا بود و آنان در زمینه علوم طبیعی (علوم پایه) برنامه ریزی کرده و به شدت در زمینه اکتشافات جدید فعالیت می‌کردند، اما در ایران علوم طبیعی مورد بی مهری قرار گرفته و نظام اقتصادی نیز مثل قدیم متکی برکشاورزی و دامپروری بود.

نظام سیاسی ایران هم همان نظام استبدادی چندهزار ساله بود بنابراین نمی‌توان انتظار داشت ایران نیز مانند اروپا پیشرفت و ترقی داشته داشته باشد. لرستان در زمان صفویه دارای اهمیت ویژه ای بود و یکی از ایالات محدودی بود که دارای بیگلربیگی(والی) معتبر بود

چنانچه« از بین بیگلر بیگی‌ها چند تنی از حیث اعتبار و کهنسالی از دیگران برترند و این‌ها عبارتند از والیان گرجستان، خوزستان و لرستان، والی داغستان را نیز از نظر احترام در شمار آنها محسوب می‌دارند. اینها همه اصیل زاده و از اعقاب فرمانروایان قبل از صفویه در همین قلمروها هستند، نصب آنها درست است که به فرمان شاه عباس عملی می‌شود اما شاه فقط کسانی را که از اعضای خاندان فرمانروایان قبلی این مناطق هستند می‌تواند به این سمت انتخاب کند.

در مورد تمام نواحی دیگر مملکت شاه در انتخاب والیان یا بیگلربیگی‌ها کاملا مختار است»(کمپفر، ۱۳۵۰: ۲-۱۶۱).

از حوادث مهم این دوره حملات سلاجقه روم به ایران از صفحات غربی (مناطق لک نشین) بوده است. در باره ی حمله عثمانی به قلمرو صفویه در عصر شاه عباس اول

نویسنده ی کتاب عالم آرای عباسی می‌گوید:

« از امرای قزلباش قاسم سلطان حاکم هرسین در آن سرحد بودند از آمدن رومیه خبردار شده، قاسم سلطان کس به جانب لرستان نزد حسین خان والی حاکم آنجا فرستاده از این واقعه اخبار نمود. حسین خان بلاتوقف با یکهزار نفر از قبایل الوار به سرعت برق و باد متوجه آن صوب گشته به قاسم سلطان ملحق گردید و بالاتفاق دفع شر آن طایفه را وجه همت ساخته به جانب ماهیدشت که عبور رومیه بر آنجا واقع می‌شد در حرکت آمدند … رومیه را در حمله اول پای ثبات از جای رفته دستشان از کارزار ماند و تاب صدمه دلیران جنود اقبال نیاورده و عنان به وادی فرار نهادند … » (ترکمان، ۱۳۵۰: ۶۶۱).

البته حوادث دیگری در این دوره رخ داده که شرح آن به درازی مطلب می‌انجامد.

شاه عباس یکم برای تثبیت مرزها و ایجاد امنیت دست به اقدامات چندی زد .

جابجایی ایلات یکی از این تدبیرها بود .

این سیاست بیش از همه دامن گیر طوایف کُرد شد.

وی که وجود کردهای ناآرام را در حد فاصل قلمرو ایران و عثمانی به زیان خود می‌دید، با توجه به مشکل اصلی این گروه یعنی کمبود مرتع و چراگاه آن‌ها را در سال ۱۰۰۵ ق/ ۱۵۹۶ م به جلگه‌های تهران، خوار و ورامین کوچانید(توحدی، ۱۳۷۱: ۲۱).

و چون این گروه در دفع حمله اوزبکان مهاجم خوب عمل کردند در سال ۱۰۰۷ ق/ ۱۵۹۸ م ۴۰ هزار خانوار کرد را به خراسان شمالی کوچاند«بنا به تحلیل لردکرزن سیاستمدار معروف انگلیسی، شاه عباس با این اقدام خود در کوچاندن کردها به خراسان به دو هدف عمده خود رسید : نخست وضع خود را در مشرق ایران استحکام بخشید و دیگر اینکه از مزاحمت‌هایی که کردها در غرب ایران برای حکومت صفویه ایجاد می‌کردند آسوده شد(کرزن،۱۳۷۳: ۱۵۱).

از آنجائیکه کُرد به معنی عشایر صحرا نشین می‌باشد و لک‌ها نیز جزو آنها بودند و نیز اینکه حکومت اتابکان لُر که حکومتی مستقل به شمار می‌رفت و توسط شاه عباس برچیده شد، لذا ایشان ضمن کوچ دادن ایلات کرد و لُر، تعدادی از ایلات لک زبان را نیز به دیگر مناطق ایران بخصوص استان خراسان، تهران و … کوچ دادند و این جزو اولین جابجایی‌های ایلات لک زبان در بعد از اسلام می‌باشد

پس از انقراض اتابکان لُر شاه عباس برای جلوگیری از متحد شدن طوایف لک و لُر که اگر اتفاق می‌افتاد ممکن بود دوباره قدرت از دست رفته را بازیابند و حکومتی مستقل تشکیل دهند دست به سیاست تمرکززدایی زده بودند و طوایفی از لرها و لک‌ها را برای کم کردن قدرت آنها به دیگر مناطق ایران کوچ دادند.

« طوایف لک بیشتر در نواحی شمال و شمال غربی لرستان سکونت دارند همچنین گروههایی از آنها در بین برخی از طوایف لرستان، ایلام، کرمانشاهان و قسمت‌هایی از همدان و قزوین به سر می‌برند.

طایفه زند در زمرهٴ طوایف لک زبان به شمار می‌آیند. اینان با شبانی روزگار می‌گذرانند و احیانا″ در زمان شاه عباس اول از دامنه‌های زاگرس به حوالی پری و کمازان در نزدیکی ملایر کوچ داده شده اند» (پری، ۱۳۶۵ : ۲۴).

شاید بتوان گفت اولین مهاجرت لکها به دیگر مناطق ایران که باعث گستردگی جغرافیایی آنها گردید در این دوره بوده است و این یک بینش سیاسی بود که همه پادشاهان برای تثبیت قدرت و ایجاد امنیت در حوزه پادشاهی خود انجام می‌دادند. در این دوره با وجود عمران و آبادیهایی که در اکثر مناطق ایران انجام می‌گرفت شاید بتوان گفت که کار فرهنگی و عمرانی قابل ملاحظه ای در منطقه لک نشین انجام نگرفت

دلیل آن نیز معلوم بود چرا که تا زمان شاه عباس سلسله اتابکان خود یک حکومت مستقل و رقیبی برای آنان به حساب می‌رفت و بعد از به تصرف درآمدن لرستان ، این مناطق سهمی ‌در تشکیل حکومت صفویه و در نهایت عمران و آبادی نداشتند و باید تضعیف می‌شدند تا هوای قیام و اغتشاش در سرشان نیفتد.

البته از حق نگذریم صفویان در اکثر مناطق ایران خدمات زیادی انجام داده و امنیت نسبی را بر مناطق مختلف ایجاد نمودند و بدین شکل رضایت مردم را جلب نمودند تا جائیکه دیگر سلسله‌های بعدی آرزوی چنان خدمتگذاری را به مردم داشتند و بسیاری از مردم اسم پادشاهان صفوی را روی فرزندانشان می‌نهادند مانند شاه عباس، شاه طهماس، شاه حسین و … که در بین اسامی‌مردمان لک نیز به فراوانی یافت می‌شد.

لازم به ذکر است لرستان از دوران شاه سلطان حسین که علیمردان خان، والی آن بود در دربار صفویه و بعد از آن در عصر افشاریه و زندیه دارای نقش محوری در مسائل سیاسی و نظامی‌کشور بوده اند و مردم لرستان(لک ، لُر و کرد) در سرحدات غرب و جنوب غرب ایران در دفع حملات عثمانیها و پرتغالیها و اروپائیان نقش اصلی داشته اند.

در ضمن در سرکوب خیانتهای تجزیه طلبانه بومیان خوزستان موثر بوده اند و تعدادی از فرماندهان افواج لُر تبار و مستقر در جنوب و غرب از بین سران لک زبان بوده اند.

علی مردان خان فیلی مشهورترین والی لرستان بود دوران والیگری او مصادف هجوم افغانها به ایران و سقوط سلسله صفویه و روی کار آمدن افغانها و به قدرت رسیدن نادرشاه می‌باشد.

«در جریان محاصره اصفهان علی مردان خان سخت به تکاپو افتاد که از هر راه ممکن اقدامی‌ برای جلوگیری از سقوط آن شهر انجام دهد.

اما درباریان فاسد و دیگر امرایی که هر کدام نفع خود را در بی طرفی می‌دیدند مانع از اقدام موثر این فرمانده ی وطن پرست شدند»(مرادی مقدم،۱۳۸۵ :۷۰).

ایشان برای نجات وطن پنج هزار نفر جمع آوری نمود تا آذوقه به شهر اصفهان برساند اما اقدام او به سبب خیانت برادرش شاهوردی خان به نتیجه نرسید.

وی بارها تلاش کرد تا به وضع اسف بار ایران پایان دهد اما اطمینان نداشتن شاه به ایشان و نیز خیانت بعضی از سرداران از جمله والی هویزه و … و ضعف خود شاه تلاشهای ایشان را بی ثمر کرد. با ظهور نادر در سال ۱۱۴۲ هـ . ق ایشان به حضور نادر رفتند.

شایستگی ایشان به حدی بود که فرماندهی چون نادر از آن آگاه بود و ایشان را جزو مشاوران نظامی‌و سیاسی خود قرار داده بودند. او شاه افشار را در لشگر کشی به عثمانی، دفع شورش محمد خان بلوچ و فتح قندهار یاری نمود .

 

افشاریه :

در دوره سلطنت افشاریه و قبل از آن (زمانیکه نادر سپهسالار بود) ایشان توجه بیشتری به مناطق غربی و لک نشین داشتند البته مدت سلطنت نادر و جانشینانش چندان نبود که خدمات قابل توجهی را به انجام برسانند و نیز بیشتر توجه ایشان به این منطقه برای جلب حمایت خودش و تامین نیروی رزمی‌ در مقابل دشمنانش بخصوص عثمانیها بوده است که بارها به ایران حمله کرده و قسمتهایی را نیز متصرف شده بودند. هنوز در بین مردم لک روایتهایی از اجدادشان پیرامون دلاوریهایی که در رکاب نادر در جنگ با عثمانیها و افغانها و … از خود نشان داده بودند وجود دارد

و احکامی‌که به موجب آن از طرف نادر شاه به سمت نایب الحکومه در مناطق لک نشین گماشته شده اند. چنانچه مشهود است کما فی السابق در این دوره نیز خدمتی در خور توجه برای قوم لک انجام نگرفت.

البته ایشان وقت و نیروی خود را صرف تمرکز قدرت و دفع شر دشمنان سرحدات و سامان دادن به خرابی‌های شاه سلطان حسین و افاغنه می‌کردند

و فرصتی آنچنانی برای عمران و آبادی ایران نداشتند. ضمنا″ ایشان گروههایی از لکها را به دیگر مناطق ایران تبعید نمودند تا از اتحاد و تعرضات آنها در امان باشند.

« کریم خان از طوایف لر ملایر و توابع آن بود ، که در شمار سپاهیان نادر شاه، در جنگ‌های عصر فاتح نامدار شرق شرکت داشت . نادرشاه در زمان سلطنت خود، جمعی از ایلات لر را به دره گز خراسان کوچ داد که هم از تعدیات آنها در مسقط الراٴسشان جلوگیری کند و هم نیرویی برای پاسداری از کیان حکومت خود در برابر اُزبکان و ترکمانان شمال خراسان داشته باشد آنان بعد از مرگ حکمران افشار خواستار بازگشت به زادگاه و ماٴوای نخستین خود شدند و اختیار کارها را نیز به دلاوری به نام کریم دادند

که به همراه برادر خود صادق، تعرضات اردوی عادل شاه را جواب دهند و جمع را به سلامت به ملایر رسانند بدین طریق بعد از مرگ نادر شاه مراکز زیست تحمیلی خود را در صفحات دره گز و بجنورد ترک کردند و با استفاده از بحران سیاسی کشور در بین راهها به قطع طریق و قدرت نمایی می‌پرداختند » (شعبانی ، ۱۳۸۵ : ۸ و۹ و۱۷) .
(البته ایشان در اینجا لک ها را جزء لر به حساب آورده است)

بدین شکل کوچ اجباری آنان پایان یافته و در صدد تقویت نیروی نظامی‌خودشان برای مقاصد بعدی برآمدند.

زندیه:

ایران بعد از مرگ نادرشاه دچار هرج و مرج و ناامنی شد« هر منطقه ای از کشور جولانگاه زد و خورد جانشینان و سرداران نادر بود که برای به دست گرفتن قدرت در رقابت با یکدیگر بودند.سردارانی چون کریم خان، آزادخان، علی مردان خان بختیاری و اسماعیل خان فیلی برای کسب قدرت با هم در ستیز بودند»(مرادی مقدم، ۱۳۸۵ : ۷۷) .

با بازگشت کریم خان و همراهان به منطقه ی ملایر، ایشان با تشکیل یک گروه جنگی از قوم لک توانستند در آن منطقه امنیت را بوجود آورند چرا که دیگر باره افغانها قدرتمند شده و بارها به شهرهای ایران حمله ور می‌شدند و در دیگر مناطق ایران نیز به دلیل ضعف افشاریان،کسانیکه دارای قدرتی بودند سعی در ایجاد حکومتهای محلی و گسترش آن را داشتند.

بدین ترتیب نا امنی ایران را فرا گرفته بود. « سرانجام کریم خان که اصالتا˝از طوایف «لک» بود توانست بر تمامی‌مدعیان پیروز شود. والی لرستان با دشمنان کریم خان متحد شد اما تلاش او و همدستانش برای سرنگونی کریم خان به جایی نرسیده و سرانجام به خدمت آقامحمد خان قاجار درآمد»(گلستانه، ۱۳۴۴ : ۱۶۸).

در این دوره ی کوتاه آسایشی نسبی ایران را فرا گرفت و کارهای عمرانی و رفاهی زیادی شروع شد اما پس از درگذشت کریم خان و رقابتهایی که بین سران لک برای کسب قدرت به عمل آمد منجر به کشت و کشتار و اختلافاتی شدید گردید و زمینه را برای ظهور دشمنان بخصوص قاجاریان فراهم آورد و در نهایت با وجود شایستگی‌های بی نظیر لطفعلی خان زند و داشتن برنامه‌های اقتصادی ، رفاهی و … به دلیل خیانت دست اندرکاران حکومت که دروازه شیراز و دیگر شهرها را بر روی وی می‌بستند نیروی نظامی‌ایشان به تحلیل رفته و دلاور شایسته لک توسط آقا محمد خان قاجاربه به طرز بسیار فجیعی کشته شد و حکومت نوپای لک‌ها از هم گسیخت.

در زمان این سلسله به دلیل کوتاه بودن مدت حکومت و اینکه اکثر سالها حکومت مرکزی نیروی خود را برای تثبیت حکومت و ایجاد امنیت بکار برده بودند فرصتی آنچنانی برای پیاده کردن برنامه‌های اقتصادی، رفاهی و … بخصوص در منطقه لک نشین پیش نیامد،

حتی اقوام کُرد و لُر که در همسایگی قوم لک بودند کمکی قابل توجه به کریم خان و جانشینانش نکردند تا این حکومت بتواند استحکام یابد و از تهدیدات دشمن در امان باشد. بعضی از آنها حتی از در مخالفت با زندیه درآمده و با جنگهای مکرری که با آنها داشتند باعث تحلیل قدرت نظامی‌زندیه شده و بارها به دشمنان آنها (قاجاریه) کمک می‌کردند

برای مثال: «اسماعیل خان فیلی، والی لُرستان، در تمام تلاشهایی که علی مردان خان بختیاری برای سرنگونی کریم خان زند به عمل آورد، متحد او بود»(مرادی مقدم، ۱۳۸۵ :۸۵).

چرا که کریم خان از طوایف لک فیلی ساکن پیشکوه بود و اجداد ایشان قبلا˝ تحت امر والیان بودند و برای اسماعیل خان والی قابل تحمل نبود که مطیع رعیت پیشین خود باشد و با قدرت گیری کریم خان، اسماعیل خان به صورت یکی از جدی ترین دشمنانش درآمد و همواره برای نابودی او تلاش می‌نمود.

سرداران لُر(علی مردان خان بختیاری و اسماعیل خان والی) با نیروهای لُر و اعراب ابتدا در دامنه زردکوه بختیاری و سپس در سال ۱۱۶۵ هـ . ق برای بار دوم در نزدیک نهاوند از کریم خان شکست خورده و به بغداد فرار کردند.

در سال ۱۱۶۶ هـ . ق برای بار سوم از طرف عراق به ایران حمله کردند و در کرمانشاه باز هم شکست خوردند. این رویه مخالفت با خان زند تا سال ۱۱۶۷ ادامه داشت اما پس از کشته شدن سردار بختیاری، اسماعیل خان نیز محتاطانه به تبعیت کریم خان درآمد.

البته بعد از آن نیز به کریم خان خیانت کرد و از او نیز شکست خورده و به عراق فرار کردند« ایشان پس از مرگ کریم خان زند دوباره برای به دست گرفتن قدرت به لرستان بازگشت و به آنجا تسلط یافت» (پری، ۱۳۶۵: ۱۶۶).

در ادامه عداوتهای والیان بر مردم لک، حسن خان نوه و جانشین اسماعیل خان نیز برای انتقام خون عمویش محمدخان بسیاری از روسای سلسله و دلفان را از میان برداشت(ساکی، ۱۳۴۴ :۳۰۵).

 ایشان به خاطر دشمنی که بین دو خاندان فیلی و زند وجود داشت به حکومت قاجار در دفع شورش محمد خان زند، آخرین مدافع زندیه، یاری رساند. در نهایت با اوج گرفتن اختلافات داخلی بین زندیان و فشارهایی که از طرف رقیبان بخصوص قاجاریان بر آنان وارد می‌شد این حکومت ضعیف و منقرض گردید. به طور کلی ناآرامی‌های دوره ی افشاریه و زندیه مجالی برای پیشرفت و توسعه مملکت به جا نمی‌گذاشت.

شاید خوانندگان تصور کنند چون بانیان حکومت زندیه لک زبان بوده اند از لحاظ عمران و آبادی به این مناطق خدمت بیشتری شده و یا در حد دیگر مناطق به عمل آمده است اما واقعیت چیزی دیگر است.

اولاْ :
این سلسله فرصتی مطلوب برای خدمتگذاری به مردم لک پیدا نکردند.

ثانیاْ :
اکثر مناطق لک نشین دارای سکونت عشایری بوده و کمتر زندگی یکجانشینی داشتند و آنان نیز در صدد سکونت دادن دائم این قوم نشدند و یا فرصت نکردند.

ثالثا˝:
بعد از زندیه به خاطر عداوتی که قاجاریه نسبت به زندیه داشتند نه تنها کوچکترین اعتنایی به خواستهای اجتماعی، سیاسی و رفاهی آنها نکردند، بلکه تا حد امکان سعی در اذیت و آزار لکها داشتند و این امر باعث شد مناطق لک نشین با وجود استعدادهای انسانی و طبیعی و تاریخی و … از جمله محروم ترین مناطق کشور قرار گیرند.

قاجاریه :

دوران قاجار مصادف با انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی در انگلستان بود. در ایران حکومت ایالات و ولایات بین شاهزادگان تقسیم می‌شد و وظیفه اصلی آنها تامین امنیت و گرفتن مالیات بود. آنها برنامه ای برای ترقی مملکت نداشتند و چون متکی به شاه بودند و کسی از آنان بازخواست نمی‌کرد آنان نیز در حیطه فرمانروایی خود هر کاری که می‌خواستند انجام می‌دادند و در رسیدن به جاه و جلال با یکدیگر سخت رقابت می‌کردند و بهترین راه تثبیت حکومت را ظلم و تعدی به حقوق دیگران دانسته و از هیچ تجاوزی فروگذار نبودند.

آنان با زور و غلبه بر رقیبان تاج و تخت را به دست آورده بودند و در سراسر مملکت با مردم مانند ملت مغلوب رفتار می‌کردند.

مناطق لک نشین در حاکمیت سلجوقیان، خوارزمشاهیان، مغولان، ایلخانان، ترکمنان، صفویه، افشاریه و زندیه تحت حاکمیت اتابکان لر و والیان از رفاه نسبی و آبادانی برخوردار بود ولی از دوره قاجاریه برعکس جای خود را به ناامنی، هرج و مرج، قحطی، راهزنی غارت و کشتار و چپاول داد.

این دوران که عصر افول ایران و بخصوص لرستان است، همزمان با دوران ترقی و پیشرفت دول اروپایی می‌باشد.

پس از استقرار قاجاریه در ایران« لک‌ها از طرف حکام قاجار مورد اذیت و آزار و تبعید قرار می‌گرفتند » ( جونز ، ۱۳۸۶ : ۱۰۹).

کینه ای که آقا محمد خان نسبت به جمیع آنان داشت موجب شد دسته‌هایی از طوایف لک به ایل قشقایی بپیوندند و به آنان تشبه جویند تا از آزار و ایذاء وی و دیگر فرمانروایان قاجاری در امان بمانند . (مالکم ، ۱۸۷۶ ج ۲ : ۲۷۷).  

«آقا محمد خان و جانشینش فتح علی شاه دست به تجزیه و تقسیم لرستان زدند . آقامحمدخان قاجار از آنجا که والیان لرستان را به دلیل پیوند نژادی و سابقه حمایت از خاندان زند، خطری بالقوه برای آینده حکومت خود می‌دید، از همان آغاز منطقه لرستان را که شامل دو منطقه پشت کوه و پیش کوه بود ، تجزیه کرد و حکومت والی را که مرکز آن خرم آباد بود به پشت کوه (ایلام) محدود کرد و لرستان (پیشکوه) از آن پس تحت حکومت شاهزادگان قاجار قرار گرفت»(خودگو، ۱۳۸۶ : ۷ -۲۶ ).

این تقسیم بندی بخاطر ترس حکومت مرکزی از قدرت لرها، لکها و کردها بود تا از اتحاد آنها برای حمایت از بازماندگان زندیه و کسب مجدد قدرت جلوگیری کنند.

از دلائل دیگر وجود اختلافات بین مردم پیشکوه با والی بود. «اسماعیل خان والی در اواخر عمر از نعمت بینایی محروم شد و به همین دلیل زمام امور لرستان به دست فرزندانش افتاد. محمد خان در پیش کوه و اسدخان در پشتکوه حکم رانی می‌کردند»(خیتال، ۱۳۶۹: ۱۷۳).

ظلم و ستم والی و فرزندانش بر مردم پیشکوه(لرستان فعلی) سالها بود که باعث رنج مردم بود و این کدورت مردم نیز سرانجام به حد اعلا رسید تا اینکه«محمدخان پس از مدتی حکمرانی در زمان پدرش توسط روسای سلسله و دلفان به قتل رسید»(مرادی مقدم، ۱۳۸۵:۸۲).

لازم به ذکر است که محمد خان روسای سلسله و دلفان را برای نبرد با برادرش اسد خان فرا خوانده بود که در بین راه بر اثر بی حرمتی که با خان کاکاوند و دیگر خوانین می‌کنند و شرح آن به درازای مطلب می‌انجامد، توسط آنان کشته شد و این شکافی بزرگ در روابط پیشکوه و پشتکوه بوجود آورد و حکومت مرکزی نیز که منتظر چنین فرصتی بود از اختلافات بوجود آمده استفاده کرده و دست به تجزیه لرستان زد.

هدف از این کار کم کردن قدرت والی‌ها و تسلط بر آنها بود چرا که قدرت والی از لحاظ نظامی‌ بسیار زیاد شده بود و این افزایش قدرت والی برای حکومت مرکزی خوشایند نبود.

در سراسر دوران قاجار لکها به شدت از سوی حکومت مرکز مورد اذیت و ایذاء قرار می‌گرفتند. با به قدرت رسیدن آقا محمد خان و حتی بعد از ایشان نیز طوایفی از قوم لک از سکونتگاه خود (غرب ایران) به دیگر نواحی ایران از جمله مناطق شمالی مثل رود بار، منجیل، کلاردشت و حتی شهر‌هایی چون تهران و قم و … کوچانده شدند که این عمل باعث پراکندگی جغرافیایی قوم لک در اقصی نقاط ایران گشته و تا حدودی از تراکم و وحدت پیوستگی آنها در غرب کشور کاسته است.

یکی از کارگزاران ناصرالدین شاه در گزارشی از ظلم شاهزادگان و پیامدهای آن در لرستان نوشته است:

 « بعد از خاقان مغفور(فتح علی شاه) حکام، بنای بی عدالتی را گذاشتند و بدون جهت هر طایفه را غارت کردند. حاکم جدیدی که می‌آمد نیز تقلید و تبعیت از حکام اول کرده بر اجحافات افزوده می‌شد و بدین واسطه از هر طایفه به سبب کم اوضاعی و پریشانی فرار نموده و به ولایات خارج مثل همدان، بروجرد، نهاوند و کرمانشاهان و خیلی به بغداد و صفحات روم رفته و مسکن می‌گرفتند» (ناشناس. جغرافیای لرستان پیشکوه و پشتکوه، ص ۱۴۰).

این کینه توزی قاجاریان باعث شده بود که آنها نسبت به عمران و آبادانی مناطق لک نشین بی تفاوت بوده و حتی اداره کوچکترین پست‌های مملکتی و سیاسی را نیز به آنها نمی‌دادند.

در عصر قاجار به دلیل علاقه و وابستگی مردم لرستان(لر و لک) به حکومتهای اواخر صفویه به خصوص افشاریه و زندیه توسط دولت از مرکز قدرت به حاشیه سیاست رانده شدند.

«نیمه اول قرن نوزدهم میلادی لرستان صحنه کشمکش و درگیری میان شاهزادگان حاکم بر خرم آباد، بروجرد، نهاوند و کرمانشاه بود »(اینگه دمانت مورتنسن، کوچ نشینان لرستان: ۸۳).

جنگها، ناامنی و تبعات پس از آن تاثیر بسیار بدی بر روی جمعیت این منطقه بر جای گذاشت. بطوریکه: « لرستان در اوایل حکومت قاجار بیش از نیم میلیون نفر جمعیت داشت . این جمعیت به دلیل کشت و کشتار ناشی از جنگ‌های داخلی، قحطی، گرسنگی، مهاجرت و بیماری از ۵۸۰۰۰۰ نفر به ۱۲۵۰۰۰ نفر کاهش یافت»(خودگو، ۱۳۸۶ :۲۹).

البته در اواخر حکومت قاجاریان بر اثر اختلافات بین درباریان ، مسایل سیاسی و نیز خلاء حکومت مرکزی یا کم رنگ بودن قدرت آنها در مناطق لک نشین، سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن درباریان و حکمرانان قاجار و حتی
بی کفایتی آنان شرایطی پیش آمد که باعث شد لک‌ها از فرصت ایجاد شده استفاده برده و هر گروه از آنها به دنبال افزایش قدرت و تسلط بر دیگران بر آیند که اگر شرایط وفق مرادشان می‌شد حتی در مقابل حکومت مرکزی هم قد علم می‌کردند،

دلائل فوق باعث حضور مجدد قوم لک در صحنه سیاسی ایران(جنگ ساوه، نقش مؤثر در جنگ جهانی اول، تشکیل دولت موقت کرمانشاه و …) شد.

اما نداشتن اتحاد و برنامه ای مدون و جامع از لحاظ سیاسی و از همه مهمتر نبود شخصیتهایی توانا و دلسوز که رهبری آنان را بعهده گرفته و حافظ منافع آنان باشد، باعث شد که از شرایط و زمان پیش آمده برای کسب مجدد قدرت مثل زندیه ، استفاده ای به عمل نیاید. نمونه‌هایی از جریانات فوق به شرح زیر می‌باشد:

جنگ حسن بَخه (بقعه) ۱۲۳۶ هـ . ش

در زمان پادشاهی محمد شاه قاجار در اثر رقابت‌های اجتماعی و سیاسی درطایفه میربگ دلفان صفی خان بن محمد خان توسط خانکه پسر علی ابدال بن یادگارکشته شده و پس از چندی مهرعلی بن صفی خان قاتل پدرش را کشته و با همسرخانکه ازدواج می‌کند

بدین شکل کینه جویی و انتقام ادامه می‌یابد و در زمان حکومت ناصرالدین شاه که ایلدرم میرزا حاکم
لرستان بودند(۱۲۲۹ – ۱۲۳۷هـ . ش) ایشان به جای اینکه دو طرف دعوی را با هم آشتی داده و صلح را گسترش دهند،کاظم خان پسر خانکه را تحریک می‌کنند تا قاتل پدرش(مهرعلی خان) را بکشد و او نیز این کار را می‌کند.

از این رو حاجیعلی خان برادر بزرگ جهانگیرخان و پسرعموی مهرعلی خان به انتقام خون برادر با تعدادی تفنگچی به اردوی ایلدرم میرزا دستبرد زدند و یاغی می‌شوند. ایلدرم میرزا با تامین دادن به ایشان و حیله او را دستگیر و حکم اعدامش را صادر نمودند با این کار کینه و نفاق عمیق تر شد

و جنگ‌های محلی در دلفان شکل گرفت و پس از آن نیز دو برادر دیگر حاجیعلی خان بنامهای عادل خان و نظر علی خان در درگیری با خوانین کاظمی‌کشته شدند و چون خوانین کاظمی‌با خوانین ایوت ین و نورعلی فامیلی و رابطه دوستی داشتند در جنگها از حمایت آنها برخوردار و همیشه پیروز بودند اما در این زمان جهانگیرخان با طوایف اولادقباد و کاکاوند طرح فایلی و دوستی ریختند

و توانستند برای خود طرفدارانی جذب نماید.در یکی از روزها که خوانین کاظمی‌ و نورعلی دست به غارت طرفداران و فامیل جهانگیرخان زدند تمامی‌ طوایف دلفان هرکدام به حمایت از هم پیمان خود به جنگ وارد شدند طول میدان این جنگ ۹۰ کیلومتر بوده که از روستای ده پهلوان نورعلی شروع شده و سپس به منطقه سرکشتی و پشته وار و چینه وار کاکاوند و در نهایت به منطقه ای به نام حسن بَخه در نزدیک بیستون کشیده می‌شود و در یک روز یکصد دلاور از دلفانی‌ها به خاک و خون کشیده می‌شوند .

این واقعه را شاعر بزرگ خانمیرزا اولادقباد به صورتی بسیار زیبا به نظم کشیده و از معدود اسناد این واقعه می‌باشد که در گلزار ادب لرستان به چاپ رسیده است.

طرفین این جبهه گیری به قرار زیر بودند .

اولادقباد:

تیره‌های جافر، صالح ، کرم ویس و میر آقا

اولادقباد: تیره یاری جان = خوانین ایوت ین

و طایفه ایوت ین

کاکاوند: تیره‌های علی، تارزین وند ، ولدوند و غیب غلام به رهبری جافرخان کاکاوند: تیره‌های مراد ، باریکوند و مظفروند به رهبری کمرخان

خوانین جهانگیری و کریم خانی میربگ با رعایا خوانین کاظمی‌ میربگ با رعایا

طایفه نورعلی به رهبری یوسف خان بزرگ

طایفه ایوت ین به رهبری محمد قلی خان و

لطف علی خان سرتیپ

جنگ بابابزرگ ۱۲۷۸هـ . ش

از دیگر حوادث میتوان به جنگ بابابزرگ یا مله هولی؛ (mela hwelE) در سال ۱۲۷۸ شمسی بین نظرعلی خان امیر اشرف و سالارالدله اشاره کرد که امیر اشرف از طریق تنگ گاوشمار به دلفان پناه می‌برد تا از حمایت هم پیمانان خود (طوایف نورعلی ، ایوت ین و …)برخوردار شود اما طایفه کاکاوند و اولادقباد و گروهی از میربگ به رهبری طهماسب خان برای جلوگیری از اشاعه جنگ به دلفان و بهم نخوردن آسایش مردم منطقه، در مقابل ایشان جبهه گیری کردند

که با شکست امیر اشرف و هم پیمانان و وساطت ریش سفیدان و احترام به کلام الله مجید این جنگ خاتمه یافت

و پس از آن نیروهای دولتی رسیدند که با حمله نیروهای امیر اشرف و هم پیمانان ، به شکست خوردن سالارالدوله و فرار او انجامید که در نهایت پس از مدتی سالارالدوله تجدید قوا کرده و با کمک خواستن از لُرهای بختیاری برای جبران شکست از امیراشرف ،دوباره به دلفان لشگرکشی کردند،

این بار تمام طوایف دلفان وقتی مشاهده می‌کنند که نیروهای بیگانه وارد خاک آنها شده اند و با هم ولایتی‌های آنها سر جنگ دارند بیطرفی را جایز ندانسته و به کمک دلفانیان و طرحانیان به رهبری امیر اشرف می‌روند و نیروهای دولت قاجار و بختیاریها را به طرز فجیعی شکست می‌دهند.

قیام اول سالارالدوله و جنگ ساوه ۱۲۸۹ هـ. ش

 

درخرداد سال ۱۲۸۶ شمسی بین سالارالدوله و محمد علی شاه اختلاف و درگیری پدید آمد، لرستانیها به رهبری خوانین خود ، سالارالدوله برادر محمد علی شاه را که قصد فتح تهران را داشت یاری نمودند. ایشان فکر می‌کرد با نیروی عشایر غرب کشور می‌تواند دستگاه پوشالی تهران را در هم بکوبد و ضمن مذاکرات و توافق‌هایی که با دولت‌های انگلیس و شوروی انجام گرفته بود
نیت خود را به اطلاع روسای مناطق لک نشین ایلام،
کرمانشاه و لرستان یعنی پدر زنهای خود(نظر علی خان امیر اشرف، والی ایلام) و داود خان کلهر رسانید

و با نوشتن نامه‌هایی تقاضای کمک نمودند. داودخان کلهر در این جنگ نه تنها به وی کمک نکرد، بلکه پس از حمله سالارالدوله و خوانین لرستان به نهاوند و همدان به کمک نیروهای دولتی شتافتند.

در این جنگ فقط لرستانیها قول مساعدت به سالارالدوله داده و او را کمک نمودند و در اواخر ۱۳۲۵ قمری از خاوه دلفان و کدوک گرگر به جانب نهاوند رهسپار شدند که حاکم نهاوند ( ظفر سلطان) بدستور محمد علی شاه راه را بر لرستانیان بستند اما با یورش شدیدی که لر‌ها و لکها انجام دادند بر نیروهای دولتی پیروز شدند و شهر‌های نهاوند و همدان را به شدت مورد غارت قرار دادند.

لازم به ذکر است این قیام سالارالدوله به ظاهر به حمایت از مشروطه خواهان انجام می‌گرفت چرا که ایشان در صدد گرفتن تاج از محمدعلی شاه بودند و به ظاهر با دشمنان ایشان یعنی مشروطه خواهان هم پیمان شده بودند.

اما اختلافاتی که بین خوانین وجود داشت و اینکه کاروان جنگی بر اثر غارتهایی که انجام داده بودند با اسبانی که از سنگینی غنایم جنگی شکمشان به زمین رسیده بود و از همه مهم تر نداشتن رهبری توانا و با درایت باعث گردید در حملات بعدی از نیروهای دولت مرکزی که نیروهای اکثر مناطق همجوار از جمله داودخان کلهر نیز به کمک آنها آمده بودند شکست بخورند و فتح تهران بی نتیجه ماند.

« در سال ۱۲۹۰ شمسی یکباردیگر سالارالدوله قصد داشت به همراه محمد علی شاه مخلوع و شجاع السلطنه با حمایت خراسان و شمال ایران، نهضت مشروطیت را که تازه تشکیل شده بود منهدم کنند این قیام دوم سالارالدوله که به جنگ ساوه شهرت یافت بر عکس قیام اول که به حمایت از مشروطه خواهان بود، برای سرکوبی نهضت مشروطیت انجام می‌گرفت این بار علاوه بر لرستان ، خوانین کرمانشاه و والی ایلام با ایشان موافق گشتند و تا حدودی ایشان را کمک کردند.

ایشان با چند هزار از جنگجویان ایلات کلهر و سنجابی و پشتکوه(ایلام) از طریق کرمانشاه به کنگاور و نهاوند و سپس دولت آباد ملایر رسیدند ایشان نامه ای به تمامی‌خوانین و بزرگان منطقه لرستان نوشتند از جمله نامه ای به احتشام الدوله ، حاکم سلسله و دلفان که از طریق امیرمفخم منصوب شده بودند نوشت.

نامه ای نیز به نظرعلی خان طرحانی پدرزن خود نوشتند و ایشان نیز با اردوی خود وارد الشتر شد در آنجا صیدمهدی خان حسنوند و دیگر خوانین بیرانوند به آنها ملحق شده اردوی لرستان از طریق سیلاخور، بروجرد و نهاوند به استقبال سالارالوله شتافتند سر هم سپاه سالارالدوله به سی هزار تن می‌رسید»(والی زاده معجزی،۶۲۶:۱۳۸۰) .

تجسم حمله‌های ترکمانان، لک‌ها، لرها و کردها به پایتخت و غارت مغازه‌ها و منازل و نیز کیفر دادن به آزادیخواهان و ریختن خون هزاران نفر در تهران موی بر بدن مردم راست می‌نمود و با فتوای روحانیون و کمک دولت انگلستان و فداکاری سرداران بزرگ از جمله ستارخان و باقر خان ، یپرم خان ارمنی، سردار اسعد بختیاری به همراه بختیاریها و … مردم ایران را برای دفاع آماده کردند، لازم به ذکر است که حمله ترکمانان به حمایت از محمد علی شاه مخلوع در همان اوایل منجر به شکست شد

و این مطلب دوباره هوای سلطنت را در سالار الدوله زنده کرد و امیدوار بود که نیروهای غرب که عمده آنها لک بودند بتوانند بر مخالفان پیروز شوند اما آنها نیز به علت نداشتن تجهیزات و مهمات کافی و وجود اختلافات شدید و نداشتن تاکتیک نظامی ‌و بینش سیاسی و رهبری زیرک و با اقتدار با وجودیکه تا منطقه ی ساوه پیشروی کرده بودند باز هم شکست خوردند.

نقش قوم لک در مشروطیت :

با وجودیکه بسیاری از خوانین لرستان و کرمانشاه و ایلام به حمایت از سالارالدوله و بر ضد نهضت مشروطیت برخاستند اما گروهی از بزرگان لرستان به حمایت از نهضت مشروطیت ایران به مجلس شورای ملی نامه نوشتند و حمایت خود را اعلام کردند این مطلب را فریدون آدمیت در کتاب «ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران» بطور مفصل آورده اند و این حرکت مترقیانه از طرف خوانین لرستان مایه تعجب مجلس و مورد تحسین آنها قرار گرفت.

از جمله سرداران بزرگ لک که به واسطه آگاه بودن از مسائل سیاسی روز و جهت نجات میهن داغدیده، به حمایت از نهضت مشروطیت پرداخت و در این راه جانفشانیها نمودند یارمحمدخان کرمانشاهی بودند. ایشان از طایفه زردلان و از طرف مادر منتسب به طایفه بالوند بودند. زردلان از توابع استان ایلام و هم مرز با استان کرمانشاه بوده و مردم آن نیز لک زبان می‌باشند. ایشان کرمانشاه را به تصرف نیروهای مشروطه خواه در آوردند

و در حمایت از قیام تبریز و دیگر مناطق ایران زحمات فراوانی کشیدند. احمد کسروی در کتاب تاریخ مشروطه ایران می‌نویسد:

تنها کسانی که از شهرهای ایران به یاری تبریز آمدند یارمحمدخان کرمانشاهی و همراهان او بودند.

همچنین در کتاب قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران آمده:

« مرحوم یارمحمدخان و برادرش حسین خان دو دلاور از قوم لک رشادتهای فراوانی از خود بروز دادند و نامشان در تاریخ ایران ماندگار شد» (طاهرزاده، : ).

ابوالفضل قاسمی‌ در کتابش به نام الیگارشی یا خاندانهای حکومتگر ایران:

خاندان فیروز فرمانفرمائیان می‌نویسد: یارمحمدخان را باید به حق آغازگر سلسله قیامهای مردمی ‌و ظالم ستیز ایران در دوران مشروطیت دانست. پس از سرکوبی قیام ایشان بود که قیامهای دیگر چون جنبش لاهوتی و افسران ژاندارمری، قیام عشایر قشقایی به رهبری سید حسین لاری در مقابل انگلیسیها در فارس، قیام شیخ محمد خیابانی ، کلنل محمد تقی خان پسیان و … به منصه ظهور رسیدند.

ایشان در ۱۳ مهر ۱۲۹۱ با مجاهدین وارد کرمانشاه شد و با رشادت بی نظیری آن را تسخیر نمودند ….. یارمحمدخان در یک چشم به هم زدن خود را به ارگ فرمانفرما رساند تا به او دست یابد اما قبل از این کار هدف گلوله قرار گرفت و جان سپرد.

سروالترتونلی وزیر مختار انگلیس در ایران در گزارش خود به لندن قیام یارمحمدخان را به علت انحراف فرمانفرما از اصول مشروطیت یاد می‌کند.

ورود ژاندارمری به لرستان و جنگهای دنباله دار عشایر بیرانوند با دولت مرکزی

در اوایل جنگ جهانی اول، ناامنی در لرستان به اوج رسیده بود و خوانین و قدرتمندان هر کدام در فکر توسعه قلمرو خود و غارت طوایف رقیب بودند.

از طرف دیگر ضعف و خلاء دولت بخصوص در سالهای قبلی که میدان را برای تاخت و تاز و یاغیگری عشایر مهیا کرده بود، مزید بر علت شده و آشفتگی بزرگی در منطقه ایجاد شده بود. « در سال(۱۲۹۱ شمسی) خوانین بیرانوند بر بروجرد مسلط شده و برای تجاوزات خود حد و مرزی قائل نبودند آنها حتی آب شهر بروجرد را هم قطع کرده پس از چند روز با واسطه شخصی از بیرانوند قرار بر این شد که روزی شصت تومان پول بابت آب آشامیدنی از بروجردیها دریافت کنند»(والی زاده معجزی، ۱۳۸۰: ۶۳۲).

سپس اجازه ورود آب را صادر کردند. طایفه حسنوند نیزجلوی ورود آب نهر شعبان به بروجرد را گرفتند و آنها نیز موفق به دریافت مبالغی شدند. از طرفی دیگر اوضاع کوهدشت بسیار مغشوش و تعدیات امیراشرف بر مردم زیاد شده بود ایشان حتی میرزا محمد خان تیموری وزیر والی پشتکوه را که به عنوان مهمان وارد اردویش شده بود و می‌بایست رسم مهمانداری را بجا بیاورند با همراهانش برای مدتی به زنجیر کشید که پس از آزادی آنها، والی برای سرکوبی امیر اشرف به طرحان لشگرکشی نمودند.

در این دوران تعدادی از خوانین کوهدشت نیز مخالف امیراشرف بودند و به اردوی والی پیوستند و چنان بر اردوی امیراشرف تاختند که دست از پای درازتر، تمامی‌اموال و حشم آنان را به تاراج بردند و به دلفان گریختند و در آنجا نیز چنانچه قبلا˝ اشاره شد مابقی اموالی را که از مهلکه بدر برده بود نصیب غارتگران کاکاوند و اولادقباد و سلسله و تعدادی از طایفه میربگ شد.

عضدالسلطان حکمران بروجرد و خرم آباد که شاهزاده ای ترسو و بی لیاقت بود توان برخورد با سرکشان را نداشت بنابراین دولت در ۱۳۳۱ هـ . ق برابر ۱۲۹۱ شمسی برای سرکوبی یاغیان و متجاوزان تصمیم به اعزام نیروی ژاندارمری به لرستان گرفت ، یک ستون ژاندارم(یک تیپ) تحت تعلیم افسران سوئدی و مسلط به تاکتیک‌های نظامی‌ به بروجرد اعزام کرد تا از آنجا به خرم آباد و دیگر مناطق بروند

اما خوانین بیرانوند که از حکومت اول رضاقلی خان نظام السلطنه به بعد به هرج و مرج و غارتگری عادت پیدا کرده و نمی‌توانستند قوانین و نظامات جامعه ای متمدن را بپذیرند در سیلاخور تشکیل جلسه داده و به اتفاق آراء تصمیم به ممانعت از ورود ژاندارمها به لرستان گرفتند.

مینورسکی در سفرش به لرستان می‌نویسد:

«من با خوانین عمده ی طایفه مانند غلامعلی، علیمردان خان و شیخ علی ملاقات کردم. علیمردان یونیفرم روسی با یک کلاه بلند لُری میپوشد، او به من اطمینان داد که از روسها حق الزحمه ای دریافت ننموده است»(امان اللهی، ۱۳۶۲ : ۱۰۳).

بدون شک این پرسش مینورسکی از خان نتیجه بروز شایعاتی در باره ارتباط ایشان با روسها بوده و الا چرا ایشان یونیفرم روسی پوشیده و بر چه اساسی از طرف آنها به سمت کماندانی منصوب شده بود؟

در رابطه با ارتباط او با روسها سخن به میان آورده بودند و بدون شک بعضی از مردم نیز با توجه به پوشیدن بعضی لباس‌های روسی توسط سرانی از مردم بیرانوند یا برافراشته بودن پرچم روسیه در بالای بعضی سیاه چادرها و اینکه عده ای ازبیرانوندها از روسها مواجب می‌گرفتند معتقدند آشوبهایی که توسط ایل بیرانوند انجام می‌گرفت به تحریک نیروهای روسی و برای جلوگیری از ورود نیروهای انگلیسی و یا نفوذ آنها در غرب ایران بوده است.

در ابتدا با درگیریهای بوجود آمده ژاندارمها پیروز می‌شدند اما آنها نتوانستند به جنگ ادامه دهند و به راهنمایی بروجردیها از قضیه قشلاق رفتن ایل بیرانوند آگاه شده تا آخر پاییز در بروجرد صبر کردند و پس از کوچ ایل بیرانوند به پشتکوه و خوزستان ، افسران با خیال راحت از اول خاک سیلاخور تا خرم آباد به فواصل معین در نقاط حساس اقدام به ساختن پاسگاه نمودند و در اطراف خرم آباد نیز برجهایی ساختند و همه آنها را به اسلحه و نیروی نظامی ‌تجهیز نمودند و بدین شکل برای اولین بار امنیت را در این جاده برقرار ساختند

اما حیف که فقط چند ماه بود وقتی که خبر ساخت پاسگاه به خوانین بیرانوند در گرمسیر رسید ترس زایدالوصفی بر آنان حاکم شد چرا که قبلا با نظام السلطنه حکمران وقت جنگیده و تعدادی سرباز دولت را نیز کشته و خانه حاکم و سربازخانه را نیز غارت کرده بودند و نمی‌توانستند تحت قیود و نظامات خاصی زندگی کنند با یکدیگر هم قسم شدند که در کرگاه خرم آباد جمع شده و با طراحی نقشه ای حمله به پاسگاهها را شروع کنند

ایام نوروز بود و ایلات بیرانوند، سگوند، قلاوند، میردریکوند، باجولوند و … طبق برنامه حملات را شروع کردند. «با اینکه نفرات ژاندارم همگی تعلیم یافته و با شهامت و نیرومند بودند و افسران مسئول آنها در آن زمان در سرتاسر ایران نظیر نداشتند مع هذا در مقابل هجوم تمام ایلات و طوایف لرستان که از هر سوی به آنها یورش برده بودند چه می‌توانستند بکنند ……. بدین ترتیب پاسگاهها یکی پس از دیگری سقوط کرده و تسلیم شدند و تفنگ و ملبوس را تحویل عشایر دادند و پادگان خرم آباد هم بعد از مدتی مقاومت در یک شب از آنجا گریختند و به بروجرد فرار کردند

و دوباره خاک لرستان برای عشایر و تاخت و تاز آنان باقی ماند»(معجزی، ۱۳۸۰: ۶- ۶۳۵).

جنگ نظام السلطنه با ایل بیرانوند ۱۲۹۲ هـ . ش

در سال ۱۳۳۲ هـ . ق که نظام السلطنه مافی دوباره به حکومت لرستان و خوزستان منصوب شد بنا به فرمان احمدشاه و حکمی‌که از طرف نخست وزیر(مستوفی) به والی پشتکوه صادر گردیده بود – برای سرکوبی و تنبیه و نیز دریافت مالیات از عشایر لرستان بخصوص بیرانوند – ایشان از والی استمداد نمودند; البته ایشان از قبل کینه‌هایی از این ایل در دل داشتند در صدد فرصتی برای تنبیه آنان بودند.

والی نیز پسران خود را با تعدادی تفنگ چی به کمک وی فرستاد و سال بعد خودش نیز با نیروی کافی(۶۰۰۰تفنگ چی) وارد لرستان شد. خوانین سلسله(مهر علی خان امیرمنظم رئیس طایفه حسنوند، منصور یوسفوند رئیس طایفه یوسفوند و محمد تقی خان کولیوند رئیس طایفه کولیوند) با تعدادی از تفنگ چی‌های خویش برای کمک نظام السلطنه و والی به خرم آباد رفتند. پس از مدت کوتاهی نیروهای تدارک دیده شده برای حمله به بیرانوندها وارد منطقه هرو شدند.

خوانین بیرانوند که «شیخ علی خان، غلامعلی خان و علیمردان خان» در راس آنها قرار داشتند سپاهی از ایل بیرانوند تشکیل داده و برای مقابله به «سراب دارا» حرکت کردند.

جنگ بین دو طرف شروع شد و روز به روز میدان کارزار گرمتر می‌شد اما هیچکدام از دو طرف کم نمی‌آوردند بخصوص وقتی حسین خان فاضل از خوانین بیرانوند کشته شد آنها بسیار جسورتر هم شده بودند. لازم به ذکر است والی از یک طرف نمی‌خواستند با درشتی با ایل بیرانوند برخوردکند چرا که طرف ایشان هموطنان وی بودند و از طرفی منطقه قشلاق بیرانوند پشتکوه بود که در موارد بحرانی می‌توانست از این ایل بزرگ کمک بگیرد.

اما والی مرزدار مهم ایران بودند بنا بر این نمی‌خواست نیروهایش را در جنگ‌های خانگی و محلی آن هم برای رضایت خاطر نظام السلطنه خسته و متحمل ضرر و زیان کند.

از همه مهمتر این جنگ مقارن با جنگ اول جهانی بود از این رو آمادگی والی برای پاسداری از مرزهای ایران از همه چیز مهمتر به نظر می‌رسید. با این وصف والی هیچ وقت به نیروهایش اجازه جنگ واقعی را نمی‌دادند و به فرماندهان جنگ نیز مدارا کردن را توصیه می‌کرد.

سر انجام با طرحی که احتمالاْ خود والی کشیدند با وساطت بزرگانی از لرستان و قرارهایی که موافق میل والی و خوانین بیرانوند بود پس از چندین روز درگیری یکی از خوانین بیرانوند به والی پناهنده شده و تقاضای صلح نمودند و با قرارهای تقریبا˝ از پیش تعین شده این جنگ خاتمه یافت و بیرانوند‌ها موقتا˝ با نظام السلطنه آشتی کردند .

جنگ غلامرضاخان والی ایلام با اولادقباد دلفان ۱۳۳۲ هـ . ق برابر۱۲۹۲هـ . ش

این واقعه به نقل از معمرین منطقه و مطابقت با تاریخ لرستان نقل می‌شود و زمان آن نیز بعد از جنگ بیرانوند با نظام السلطنه می‌باشد. در اثر مشکلات اداری و حکومتی و جنگ جهانی اول و حوادث دیگر چون جنگ‌های خوانین بیرانوند با حکام و نیروهای دولتی، جنگ ساوه و … که نمونه‌هایی از قدرت عشایر به شمار می‌رفت، نظام السلطنه که نماینده دولت ضعیف احمدشاه بودند آنقدر اقتدار نداشتند که از مردم لرستان مالیات بگیرند از طریق رفاقتی که با والی ایلام داشتند ایشان را به کمک طلبیده بودند تا مالیات طوایف لرستان را بگیرند.

بدین شکل از مردم مالیات می‌گرفتند اما طایفه اولادقباد از سالها پیش به واسطه فامیلی با خوانین و بعد از آن نیز از در مخالفت با آنان، تا آن زمان مالیات نداده بودند. غلامرضاخان نماینده ای را برای اخذ مالیات می‌فرستد که کدخدایان حاضر به پرداخت نمی‌شوند.

سپس والی سواران خود را بدون خشونت و درگیری به طرف منطقه به حرکت در می‌آورد چرا که فقط ۲۰۰ تا ۳۰۰ سوار همراه داشته اند و با همراهی دیگر خوانین و … به کمتر از ۴۰۰ نفر می‌رسیدند و در منطقه ای ناآشنا و صعب العبور ممکن بود تلفات سنگینی بدهند اردوی والی حین عبور از کنار کوه گل اناو از آقای عظیم پور یکی از خوانین ایوت ین درباره نیروی جنگی اولادقباد سوال می‌کند و ایشان می‌گوید تاریخ شکست اولادقباد را در کوه گل اناو سراغ ندارد.

وضعیت طبیعی این کوه که پوشش آن از درختان جنگلی فراوانی بود و در ارتفاعات دارای چشمه‌ها و نیز پناهگاها و مراتع زیادی برای چرای دامها بود باعث می‌شد که اولاد قباد در شرایط بحرانی به آن پناه برده و دور تا دور آنرا سنگربندی می‌کردند بنابراین نفوذ به داخل آن تقریبا˝ غیر ممکن بود.

پس از چند کیلومتر سرانجام اردوی والی در سه روستای ایوت ین جنوبی به نامهای ریسوند، کلوار و قمش اتراق نمودند و ایشان قبل از آن که جنگی رخ داده باشد و یا اولاد قباد از نقشه والی اطلاعی داشته باشند کدخدایان اولادقباد را که ۱۲ نفر بودند برای نهار دعوت کرد و پس از صرف نهار ناجوانمردانه دستور دستگیری همه ی افراد فوق الذکر و جنگ و غارت منطقه را صادر می‌کند که در همان روز در منطقه سرابگر دلفان تا حدودی بَرد با سپاه والی بود و تعدادی رمه و اسباب و اثاثیه به تصرف نیروهای والی در آمد.

والی با نیش خند به عظیم پور گفت تو که می‌گفتی اولادقباد شکست ناپذیرند پس این پیروزی امروز ما چطور رخ داد؟ ایشان در جواب گفتند قربان این از بخت و اقبال بلند شماست و … اما روز بعد شجاعترین جنگجوی طایفه بنام علم خان به همراه تمره و چند تفنگ چی دیگر تا نزدیکی ظهر اردوی والی را شکست می‌دهند

و تفنگ چی‌های والی به طرف بابابزرگ فرار و عقب نشینی می‌کنند. با دیدن این صحنه و اینکه ادامه جنگ و ماندن در منطقه سودی قابل توجه برای والی نداشت ایشان دست از انتقام می‌کشد و علم خان را نیز به خاطر شجاعتش تحسین و خلعت می‌کند. همچنین دو نفر از کدخدایان فامیلش(بهارسلطان عموی علم خان و میرزاجعفر) را به خاطر شجاعت و جنگاوری وی آزاد کرده اما بقیه (ده کدخدای دیگر) را به زندان ایلام منتقل می‌کند

و شرط آزادی آنها را پرداخت مالیات توسط این طایفه تعین می‌کند. یک سال بعد با وساطت مرحوم سید رحمت الله ناصرالسادات و کدخدا علی محمد نوذری اولادقبادی زندانیان آزاد می‌شوند .

 

 

منبع : لک پرس

 

 


برچسب‌ها: لكستان, قوم لك, مقالات دينور
+ نوشته شده توسط علی دینوری (از ایل یوسفوند) در ۱۳۹۱/۰۸/۰۶ |